بدون عنوان

دلم تنگ شده

خیلی وقتا رو مخ ان

امتحان ها رو گند زدم 

دلم میخواد یه سفر درست حسابی برم

ای خدا:")

I know have to play.. I know this game 🎵

۱۴ ✉

This about... W_log

سلااامم^^

خوبید؟

شنبه با دوستای دانشگاهم قرار بود بریم نمایشگاه کتاب 

مترو مصلی منو بهار همو پیدا کردیم در حالی که داشتن به بهار تذکر میدادن دکمه های نداشته مانتوشو ببنده و من از قیافه حرصیش غش‌غش میخندیدم. 

سمت بخش ناشران عمومی رفتیم و یکم منتظر نشستیم ببینیم خبری از بقیمون میشه یا نه؟

نزدیک بود یه بحثی بین یکی از ناشرا با مدیریت مجموعه بالا بگیره که نفهمیدیم چی بود.. حوصلمون سر رفت بلند شدیم بین غرفه ها چرخ بزنیم و هرجا عکس ابراهیم عزیز بود وایمیسادیم ابراز دلتنگی و سلام دادن (اتاق ترم قبل یه پوستر با عکس ابراهیم و متن سلام بر ابراهیم به دیوار بود که صبح به صبح سلام میکردیم) 

اون وسطا چشمم غرفه ایو گرفت که کتابای شرق آسیا داشت.. یه پسر و دوتا دختر همسن و سال ما مسئول غرفه بودن که انصافا خوشبرخورد و اهل دل بودن. یه مشتری راجب یکی از کتابا پرسید داستانش چیه و پسره اومد توضیح بده:این درباره‌ی...   که حواسش پرت شد و بهار دوستم گفن انصافا توضیح کامل و خوبی بود حالا این یکی کتابو به من معرفی میکنید!؟😂

در وسط این ماجرا من دو دل بودم که آیا کتاب ییشینگ رو الان بخرم یا آنلاین؟! چون نمیدونستم آنلاین بخرم ایا بازم بوکمارک و فتوکارت نصیبم میشه یا نه پس طی تصمیم انتحاری گفتم ازین کتاب بده و پشت سرش کتاب تصمیم گرفتم خودم باشم هم گفتم بده.. رفتم صندوق حساب کنم.. تا بغل دستمو نگاه کردم زری دوست قدیمیم رو دیدم و یهو اسم هم دیگه رو داد زدیم و بغل مغل😂😂

جوری که سعی میکردیم جلو بقیه مودب باشیم همو فحش ندیم ک چرا با اون یکی دوستات اومدی باعث شد همه خندشون بگیره😆😂

خلاصه بعد این درامای شبکه شفا و دوزتان منو بهار رفتیم دنبال مریم تو اون صحرای محشر🥵🥵

ادامه دارد... 

۱۰ ✉

لطفا بهم کتاب خوب معرفی کنید3>

میخوام از نمایشگاه کتاب خرید کنم 

۴۶ ✉

I'm here to say that.. W_log

ی مدتی هست ک کم کارتر شدم و کمتر میلم اینورا

میخواستم یه رایت لاگ خیلی درست حسابی بنویسم بعده اینکه از دانشگاه اومدم

اما تا رسیدم تهران خبر فوت مونبین رو شنیدم و ب حدی شوک شدم که تو ایستگاه بی ار تی نزدیک بود بزنم زیرگریه :")

اوضاع توییتر وحشتناک شده بود(بله بعده مدتی طولانی باز رفتم سراغ توییتر) و منم صبح پنجشنبه قرار بود که زود بلند شم برم با مربیم رانندگی و بعدش برای پنجمین بار ازمون بدم... واقعا آدم گوهی شدم تو اون 24 ساعت بعده شنیدن خبر (البته اگر گوه بودن اخلاقم تو از شروع سال 402 رو فاکتور بگیریم)

تو محل آزمون یه دوست قدیمیه نسبتا تاکسیک ک نمیدونم چرا دوسش داشتم با اینکه اولویتش نبودم اون موقع ها رو دیدم.. اون آزمون داد (میدونم یسری کنجکاوید،رد شد، برای بار دوم) و رفت و من و یسری سوار شدیم

فکر میکردم بیشتر از اینا گند بزنم ولی خب بازم به مرام افسر و کمک مربیم و زور کردنای بابام😂 رفتم قبول شدم

شادی بعده قبولی اونجور نبود که انتظار داشتم..ولی خب بازم یکم بهتر از خنثی بودن بود

رفتم کتابخونه و قبلیا رو تحویل دادم.. تو فکر اینم که تمومش کنم و یکی از ما دروغ میگوید..

جفتش قشنگه.. به قتل و خودکشی ربط دارن.. اولی تا حدودی روانشناسانه و دومی بیشتر نوجوانانه بود.. 

الانم کتابای راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب و دروغ های کوچک بزرگ رو گرفتم بخونم..

هفته پیش دانشگاه تنها کلاسی ک یکم چیز میز فهمیدم ریاضی بود... باورم نمیشه بالاخره سره کلاس بعده مدتها ریاضی رو درک کردم.. البته بگم ماله همونجا بود و الان رسما یادم نمیاد از چی حرف زد😐😂💔

انیمه ناکجاآباد موعود رو دیدم و اولش فکر کردم چقدر وجه مشترک بین این انیمه و اتک ان تایتانه ولی خب.. میدونید درعین شباهت خودش بود.. نه یه کپی از اون یکی

الانم دارم درامای قهرمان ضعیف کلاس رو میبینم و انصافا پارک جیهون عجب کراشیه و خبر نداشتم👀 

یه قسمت از لست او آس دیدم و چندان حال نکردم نمیدونم قسمت بعدو ببینم یا نه

اینو نگفتم.. این محدثه چشم منو دور دیده اومده یه تنه 26تا کامنت تو کمتر از 24 ساعت گذاشته.. اصلا فکرشم نمیکردم وبم روزی بیشتر از 10تا کامنت منتظر تایید ب خودش ببینه😂😂 

۱۳ ✉

Stop, 이름은 버려!!!

چالش  ROVER رو دیدید دیگه؟!

خب حالا موقعیت رو شرح میدم:

شفا با دیدن کوه ظرف ها چشم هاشو میگردونه و با گوشی اهنگ پلی میکنه، بعد دستکش ظرفشویی رو برمی‌داره و آماده ظرف شستن میشه. درحالی که آهنگ البوم جدید کای روور پلی شده میخونه و یکم قر میده که در خونه رو میزنن و میدونی بابای گرامه!

میری درو باز میکنه و وقتی بابا اومده تو یهو میبینه رسیده قسمت چالشه اهنگ پس اشاره میکنه و با کای میخونه:

Stop, 이름은 버려

Mr. Rover rover rover 

I'm coming over over over

Call me rover rover rover

I'm coming over

이름은 버려, "Mr."

멋대로 걸어 내 뜻대로

시선은 넘겨 가는 대로

Rover, rover, rover

I'm coming over, over, over

و دنس چالش رو میره و باباش با حالت  « این همه بچه بزرگ کن اونوقت بجا خسته نباشید میاد قر میده» نگاش میکنه:)

پ.ن.1: جدی اتفاق افتاده

پ.ن2: یعنی لایک کریزی میرقصیدم چجوری نگام می‌کرد؟! 🤔 

۳۵۲ ✉

666 سه تا؟!!

666 سه تا شیش داره

بغالی سره کوچه کیشمیش داره

...ادامه پست ۷ ✉

آشوب١۴ 〰️

کدوم ****** هفته اول بعد عید میره دانشگاه ک من رفتم‌؟!

ک گشنه و تشنه بمونم وسط این بیابون؟!

اونم بی یار و یاور؟!

وایییی فکر کنید به امید اون ی بسته نودل اومدم خوابگاه که تا ساعت 6،6ونیم چیزی خورده باشم بعد برم غذامو بگیرم که بعد پخت با بوی فوقه گوههههه نودل مواجه شدم😭😭😭😭 تاریخ انقضاش برای خرداد بود ولی نمد چیشد 😢

خلاصه با ساقه طلایییی کرم دارررر😬😬😬 ته دلمو راضی کردم

دلم میخواد حتی اون قابلمک بیچاره هم بندازم دور انقد بوی بدی میده🥴

توی اتاق تنهامممممم👀 با کلید یدکیه سرپرست درو باز کردم 👀

به نظر شما هم از بین این 6تا دوسته من همشون گاون که حتی یکی نیومده یا خیلی گاون‌؟! 🤔

دیشب دو ساعت خوابیدم و خیلی خوابم میاد ولی باید تا ساعت پخش غذا دووم بیارم😩😩

جورابامو نشستم هنوز :دی

ای ملت 

ای ملت

ای ملت

نرید پارک ملت😐

هیح

پ.ن: عا راستی میشه برید وب جدیدمو فالو کنید؟! 🥺👈👉 همین بغل آدرسش تو پیونداس... « urinmyeyes.blog.ir» ♡

۴ ✉

W_log... It's not funny

خب اول پست رسمی ١۴٠٢

*خیره شدن به ١۴٠٢

اوکی..باشه.. بگذریم

خرس درونم از اندکی قبل ملی شدن نفت  تا روز طبیعت ک همه  میریزیم بیرون با جوج و نوشاباح، خیلی دوست داره خودنمایی کنه و الحق که میکنه. 

جوری که این چند روز از ٧ صبح تا ۴بعدازظهر خواب بودم :)

احساس میکنم اصلا شبیه رایت لاگ های قبلی نیست و مهم نیست.. 

ازونجایی که به افسر قول دادم تمرین کنم تا ازمون بعدیم.. با پدر گرام رفتیم دور دور... اونم کِی؟؟؟ دمه افطاررر!!! ملت هی میپریدن جلوی ماشین :/ و منم میترسیدم بلایی سره کسی بیارم.

اخر شب هم باز رفتیم تمرین و سمت انقلاب و... بگم براتون که تا میومدم با هر ماشینی پارک دوبل بزنم صاحاب و خانواده اش میومدن خوشان خوشان میرفتن =/

ببینید بچه ها جونم پارک دوبل میتونه راحت باشه اگه بابات بغل دستت ننشسته باشه و با اون نگاه عجیب غریبش هی به تو و مدل رانندگیت نگاه نکنه!

از من به شما هم یه نصیحت.. قبل اینکه خریدهاتونو بذارن تو کیسه (لباس مخصوصاً) یه چک کنید اون جنس رو از هر لحاظ مخصوصا اینکه اون بیل‌بیلک آهنربایی رو از لباس جدا کرده باشن=/ وگرنه ممکنه بیاید خونه و هیچ آهنربایی پیدا نکنید که بشه جدا کرد اون لامصبو ‌=|

در نهایت طبق روال همیشگی توجهی بهم نکنید.. و اصلا به روم نیارید همچین پستی گذاشتم 👀

۱۱ ✉

سال نو مبارک :) 3>

📢

UrINmyEYES.blog.ir

~~~

هزار بار گفتم ولی

شدیدا تو فکر عوض کردن قالبم

ولی دوست دارم همینجور سبز باشه

پیشنهاد؟ 

۴۰ ✉
طراح قالب : عرفـــ ـــان انرژی میگیریم از بلاگ بیان