امروز باز من اسنپ گرفتم و با دخترا راهی دانشگاه شدیم
راننده: میرید اون دانشگاه فنی حرفه ایه؟
ما:نه.. اونی ک میگید یه دبیرستانه اسمش فجره نزدیک دانشگاه ماست
راننده :میدونستم
..
یکم بعد نزدیکی های دانشگاهمون دور برگردون دور زد بره سمت دبیرستان
ما:اقا کجااا؟ باید مستقیم میرفتی
راننده :عه من فکر کردم میرید اون دبیرستان عه
مریم:کدوم عاقلی برای دبیرستان رفتن از تهران میکوبه میاد قم اخه =/
راننده: تازه اینجا پسرونس!!
از جلو دبیرستان رد شد تا برسه یه دور برگردون دیگه و بریم مسیر اصلی
همون لحظه تابلو اراک دیدیم
بهار: عه داریم میریم اراک (اروم گفت)
راننده:عراق خانوم؟!
ما: =/
راننده: راستش میدونم گیر راننده زبون نفهم افتادن چه دردی داره!! ما یبار رفتیم عراق به راننده گفتیم مارو ببر بغداد ولی داشت میبرد سمت داعش.. زبون مارو نمیفهمید که ما فارسی حرف میزدیم اون عربی!!
ما : *تلاش در نخندیدن و پاره نشدن
نزدیک دانشگاه شدیم
بهار: زینب حواست باشه نزدیک بریدگی شدیم بگو
راننده : زینب آدرس رو بگو!
بیتا : اوناها آقا اون بریدگی
بریدگی رو رفت داخل و تا جلو دانشگاه اومد، سردر دانشگاه رو خوند
راننده : دانشگاه صنعتی شریف!!
ما :* اینم یه شلمغز دیگه!!
آدم میاد اینجا پیر نمیشه😂😂