تیکه کتاب 📖 شوالیه سفید "White Knight"

"White Knight"

By :Tetania

گاهی اوقات میدونی که هیچکس درکت نمیکنه ، برای همین هم سکوت میکنی .اما یک روز متوجه میشی که درواقع قابل درک هستی، پس شروع میکنی به صحبت کردن درمورد گذشته و درست همونجاست که بزرگترین اشتباه رو انجام دادی .

من اعتماد داشتم که میتونم مثل هر کس دیگه ای اونطور که خودم آرزوش رو دارم، زندگی کنم... ولی بعد از اینکه برای آخرین بار نگاهی به اطرافم کردم، متوجه شدم که همه چیز غیر از آرزوی منه . میخواستم خوشبخت باشم اما چیزی که باعث میشد احساس شادی کنم ،وحشتناک بود .

 خودم هم نمیدونم چرا و چطور ، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد . من نه تحت تاثیر شخصی بودم و نه زندگی بدی داشتم ؛ فقط بخاطر یک تجربه ی ناقص ، یک تجربه از روی کنجکاوی فهمیدم که زندگی اونطور که من فکر میکردم نبود. بعد از این احساس شادی توام شد با یک ترسی که بخوای از اون لحظات برای همیشه نگه داری کنی.

   📖فن فیکشن شوالیه سفید_تتانیا

 

دانلود فیکشن شوالیه سفید
 
 
[پ.ن:من به شخصه عاشق این فیکشن مخصوصا این قسمتش هستم.انگار که این جمله ها از زبون من گفته شده:) 
تتانیا هم برای من یک شخص محترم و فوق العاده بااستعداده که دوسش دارم و حمایتش میکنم]

چقد قشنگ بود

:) 👌


اوایلی که تتانیا این فیکشن رو گذاشت خونده بودمش ... تتانیا قطعا یکی از بهترین فیکشن نویس هاست بین کسایی که فیکشن مینویسن 

منم فکر کنم حدود یسال بعده انتشارش خوندم

راستش هر 3تا جلدی که نوشته رو 2بار خوندنم تا بفهمم چی به چیه مخصوصا شوالیه رو!
100% باهات موافقم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان انرژی میگیریم از بلاگ بیان