پنجشنبه ۱۷ تیر ۰۰
≈درگیر جنگ تن به تنم ،با تنی که نیست
دارم شکست میخورم از دشمنی که نیست
با سینه ای که محض دریدن سپر شده است
دل میدهم به خنجر اهریمنی که نیست
من شکل سوم تب تنهایی تواَم
تصویر کن خطوط مرا خواندنی که نیست!≈
*کسی شاعرشو میشناسه؟
از بس که ببستم و شکستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبه ای شکستم ساغر
امروز به ساغری شکستم توبه
کشکول منتظری
چه گویم وقتی شرح مطلب ادا شده در شعر؟!
این تجربیات همان خط حقیقی و درونی سرنوشت هر انسان است که از دیگران پنهان می ماند .
زخم یا جراحتی از این نوع شفا یافته و فراموش میشود لیکن در درون و خلوت روح همواره زنده می ماند
و مرتبا از آن خون میچکد....
دمیان _ هرمان هسه