الان واقعا احساس نیاز به نوشتن افکارم دارم(یا میکنم؟! نمیدونم ㅠㅠ)
درحال حاضر بین کلی پتو وسط حال خونه ای که منتظره تا تمیزکاری رو شروع کنم نشسته ام و دست و پام طبق روال این دو هفته اخیر یخ زده...
کلی اتفاقات گوناگون افتاده و واقعا تو حال خودم نیستم هیچ جوره
موقع امتحانام دقیقا همون وسطاش نصفه شب تو خوابگاه بدجور لرز کردم و بچه ها بردنم دکتر.. از دکتر برگشتیم و بعد از 3،4 ساعت خواب رفتیم امتحان اندیشه 2 دادیم.. مردک به من 17 داده درصورتی که هم حقم بیشتر از این بود هم اینکه گفته بود به هیچکس زیر 18 نمیده!!! ای خدا بزنه پس کله آدم دروغگو!!
همون مگقع ها هم جاسوسم! از خونه خبرهایی برام فرستاد که بابا... نمیدونم چقدر جزو حریم شخصیه اونه =/ ولی نگم میترکم.. بابا انگار قصد ازدواج مجدد داره!! 👀 و من تا الان دو بار اون خانم رو دیدم و حقیقتا نظر خاصی جز مودی بودنش ندارم =/
از طرفی.. استاد معادلاتم با 8 منو انداخته.. کلی هم نامه فدات شوم براش نوشتم تو تل ولی فقط سین زده.. ای خدااااا
یه نمره ام مونده بیاد و وضعیت فعلی ترم آیندم مشروطه!! *خنده دردناک
واقعا نیاز دارم پورممد نمره بالا بهم بده.. خدایا خواهش میکنم 🙏🙏🙏🙏🙏🙏
خب فکر کنم با این همه شلوغی معلوم میشه چرا 11 روزه که پریودم عقب افتاده🙂
آشوب خجالت آوریه ولی الان احساس میکنم جز جونم هیچی برای از دست دادن ندارم :"))))
تنها پوینت مثبت این چندروز درست شدن آبگرمکن و پیدا کردن دیلی ویلی و دیدن ناتو عه 👀