هی خیلی وقت بود آشوب نذاشته بودم!!
حال و هوا قشنگ آشوب میطلبه.. اوه بهتره با حرفام برا خودم گونی یا سنگ خوردن تو سرم جور نکنم که واقعا الان وقتش نیست..
من نت میخوام... غیر وصل شدن ب اکانتام و خبر دادن ب بقیه دوستای مجازیم ک بگم هییی بچه ها من زنده ام پس حتی همون 0.0000000001% هم نگرانم نشید
نت برا ثبت نام دانشگاه هم میخوام.. اوه نگفتم
راستیییییییی دانشگاه قبول شدممم^^ کجا؟ قم!! بله قم😐😂💔
چه رشته ای؟! مهندسی پلیمر>~<
ازونجا ک کلن دو ساعت با قم فاصله اس بابا راضی نشد خوابگاه برم و قراره هرروز که من باید چادر سر کنم (دانشگاهه چادر الزامیه😶) 4ساعت تو قطار یا اتوبدس بشینم و برم و بیام:/
امروزم رفتیم قم که ببینیم چی ب چیه و دانشگاهش کجاست و...
من واقعا از درون پنیک کردم... اونجا هیچ آشنایی ندارم و خودم باید تو مسیر تنهایی با همه جیر رو به رو بشم و اوه نمیدونم چجور آدمایی قراره با من این ترم رو بگذرونن!! شفای اورثینک درونم داره بیدار میشه😭😂
لازم به ذکره بگم من واقعا اشعار فاضل نظری رو دوست دارم و قبلا کتاب ضد رو زن عموم بهم هدیه داد!! میدونم از زنعمو هدیه گرفتن چیز عجیب و تازه ایه😶😂 البته برای بعضی ها ممکنه باشه 🤷♀️
حالا امروز کتاب های اقلیت، آن ها، اکنون و کتاب رو گرفتم و 280 لعنت تومن سرش خرج شد!! دنبال علاقه ها رفتن هم گرون شده😔💔
خیلی دلم میخواد این آشوب طولانی تر باشه و واقعا برون ریزی کنم منتها کلی ظرف نَشُسته از دیروز مونده و منتظر منن تا در حالی ک آهنگ میذارم و کنسرت خونگی راه میندازم اونها رو تمیزی و استخر مهمون کنم^^
خوشحال میشم کامنت بدید و از حال خودتون بگید منم بعد شستن ظرفا ددباره میام3>