يكشنبه ۱ آبان ۰۱
درست یادم نمیاد هردفعه ای که اومدی، چه حسی داشتم..
فقط یادم میاد برای اومدنت خیلی انتظار کشیدم..
این بار هم تونستم اومدنت رو ببینم و بازم تو سررسید پیش پیشکی اون وسطا عین چندسال گذشته نامه کوچولویی جا بذارم.
امسال هدیه ام چیه؟! میتونم بازم بارون بخوام و با کاپشن آبیم برم قدم بزنم؟!
میتونم اون روز انتظار تبریک های گرم و صمیمی داشته باشم؟ انتظار برای خبرای خوبی که یادم ننیاد از کِی میخوام بشنوم که اتفاق افتاده؟!
..
میدونم چندان هم آدم خوبی که عین بت ازم ساخته بودی نیستم ولی باز..بازم دوست دارم امیدوارانه ازت خواهش کنم و منتظر بمونم.
~پ. ن:عکس از نگینی خواهریم عه.. قشنگه>~<