آشوب١٣ 〰️

من نباید وبمو استرسی کنم.. نباید حس ناامنی رو منتقل کنم اما واقعا نمیتونم!!

دارم روانی میشم... اینکه الان دانشگاه رو خوده استادا کنسل کردن و همکلاسیام گفتن نریم و منم ناچارا اوکی دادم..

اینکه دوتا پنجشنبه گذشته آزمون شهری دادم و رد شدم و باز فردا باید آزمون بدم و فاااااککک میدونم گند میزنم... شاید بتونم پارک دوبل خوب بزنم اما اون وسط یا ترمز دستی یادم میره یا کلاجو شل میکنم یا ی گند دیگه میزنم 😑

از صبح خودمو با فیلم دیدن کشتم و هنوزم نگران و مضطرب فردام.. اوه فردا هم نتونم چی؟

لبم تبخال زده و اذیتم میکنه... پریشب مطمئنم خواب بدی دیدم و اینجور شدم و دیروز عصر ک خوابیدم بوضوح یادمه چ خواب ترسناک و وحشتناکی دیدم و با صدای بمب های چهارشنبه سوری از خواب پریدم... شدیدا احتیاج داشتم کسی بغلم کنه ولی خونه فقط اون ساعت منو تحمل میکرد.. باز خوبه مامان بزرگم زنگ زد و بعدش نشستم rover گوش دادم:)

خیلی وقته وبمو به امون خدا ول کردم اما واقعا اسفند تمام جونمو میگیره و نمیذاره غلط های همیشگیمو بکنم =(

خیلی حرف زدم.. 

فردا

اه

حتی حافظ هم منو پیچوند نگفت خوبه یا بد =/

۹ ✉

خزان عمرم رسید، نوبهار که هستی؟!

 

میدونی دل اسیره

اسیره تا بمیره

میدونی بدون تو

دلم آروم نگیره

میدونی دل تنگ تو

نموده آهنگ تو

ولی بیهوده جوید

بسی بیهوده پوید

به من بگو بی وفا

حالا یار که هستی

خزان عمرم رسید

نو بهار که هستی

میخوام برم دور دورا

دلم طاقت نداره

دست غم تو داره

روزامو می شماره

میدونی دل اسیره

اسیره تا بمیره

میدونی بدون تو

دلم آروم نگیره

میدونی دل تنگ تو

نموده آهنگ تو

ولی بیهوده جوید

بسی بیهوده پوید

به من بگو بی وفا

حالا یار که هستی

خزان عمرم رسید

نو بهار که هستی

میخوام برم دور دورا

دلم طاقت نداره

دست غم تو داره

روزامو می شماره

میدونی دل اسیره

اسیره تا بمیره

میدونی بدون تو

دلم طاقت نگیره

میدونی دل تنگ تو

نموده آهنگ تو

ولی بیهوده جوید

بسی بیهوده پوید

۱ ✉

سی کآلج〰️چالش

...ادامه پست ۶۱ ✉

W_log A stranger's birthday

...ادامه پست ۱۴ ✉

دوستان.

تو انقلاب جایی رو می‌شناسید کتاب دسته دوم از آدم بخره؟

کتاب های کنکور و تست مخصوصا

یا جایی که کیلویی برگه باطله و کتاب بخره؟ 

۱ ✉

بدون عنوان

ما آدمای افتضاحی هستیم. 

برای بعضیا یه مشت عوضی، ریاکار، دروغگو، حیله‌گر، وحشی، گرگ‌صفت، روباه، کوفت، مرگ و زهرماریم اما برای بعضی دیگه-بخصوص پشت قاب مجازی- فرشته های نازل شده از آسمون هفتم ایم که پیام ویژه ای از خدا براشون داریم:سختی ها میگذره، ادامه بده!!

یه مشت اراجیف و حرف مفت رو عین قرص های مسکن بدون تجویز-که حتی اینها هم بدون نسخه پزشک و عین نقل و نبات مصرف میکنیم- رو به خورد خودمون و بقیه میدیم و انتظار داریم مسیح و مهدی موعود لبخندزنان بگن : این بنده خوب و صبور خداست!!

دروغ رو با واقعیت جوری مخلوط میکنیم، میپزیم و سرو میکنیم که جدا کردن پودر شکر از پودر وانیل راحتتره نسبت به کشف اینکه کدوم قسمت این حرف واقعیت داره؟

خشم رو سرکوب میکنیم، حرف دلمون رو تل انبار میکنیم، در جواب حرف های تو خالی و پوچی که حتی گوینده‌اش هم مطمئن نیست از درست بودنش، مهر تایید میزنیم و آخر... نیمه شب گوشه تخت، پتو رو میکشیم رو سرمون و با بستن چشمامون اخرین دروغ قبل خواب رو به خودمون تحمیل میکنیم.. بخواب درست میشه.. بخواب میگذره.. بخواب شاید فردا دیگه بیدار نشی...

و اما فردا.. تو باز بیداری... بیدار میشی و روتین مسخره هرروز رو انجام میدی.. بیدار میشی و آرزوی مرگ رو تا لحظه خوابیدن تو کوچه پس کوچه های ذهنت گم و گور میکنی... 

۲ ✉

W_log

مربی: خب پارک کن برات دور دوفرمان رو بگم.

*دراوردن برگه از پوشه و بیرون افتادن قراردادم

مربی:این ماله توعه؟

من: آره قراردادمه

مربی: اینجا نوشته زینب، تو نیستی که!!

من : زینب اسم منه دیگه =/

مربی: فکرمیکردم اسمت پریا س^^

*دو دقیقه بعد وسط توضیحات دور دوفرمان

مربی :اون خانمه چه خوشگله!

من: لباسش خوش رنگه (هودی رنگ مغز پسته ای پوشیده بود)

مربی: آره، حتما برا رنگ لباسشه انقدر پوستش روشن شده!!

___

*من وسط ترافیک و سعی در پیچیدن تو کوچه

مربی: میگم برا پوستت، برو پوست لیمو ترش تازه بزن.. لیمو رو صبح قاچ کن آبلیمو رو بریز تو اب جوشیده ک سرد شده خودت بخور اون پوستش ک هنوز پالم داره رو بزن سر یه هفته صورتت قاف میشه و.... (تا یه ربع بعد راحب اینکه تو مطب طب سنتی اینو از دکتر شنیده و به دختر برادر خودش گفته و اونم نتیجه گرفته صحبت کرد)

___

*من در ترافیکی دیگر

*ماشین پشت سرم با ریتم بوق زد

*مربی شروع کرد به رقصیدن

مربی: میخواست برقصم منم رقصیدم براش^^

___

*موتوری و دو جوانک

*جوانک عقبی با موز تیر زد

*مربی با انگشتاش تیر زد و گفت کیو کیو

* تشنج کردن دو جوانک از خنده

___

پ.ن: بازم خاطرات منو مربی بگم؟ 😂😂

پ.ن2: مربی یه خانم 58 ساله اس، آدم شوخ طبع و خوش صحبت و بامزه و کمی پول دوست.. سره هر خاموش کردن ماشین تهدید کرده 100 تومن ازم میگیره😂💔 منم دیگه کلاج رو ول نمیکنم تا خامو‌ش نشه:") 

۶ ✉

W_log.. Driving or Kissing

امروز دومین جلسه آموزش شهریم بود.. از دمه اموزشگاه پشت رول نشستم و با راهنمایی ها و حرف زدنای مربی سمت انقلاب و ولیعصر و بعد شاهپور.. رفتم

امروز تمرکز رو این بود که من یکم با کلاج دوست بشم و تو ترافیک و شلوغی و سربالایی و سرازیری محک بخورم..

انقلاب رو که رد کردم گفت بغل خیابون (شیب سربالایی داشت) پارک کنم. تا پارک کردم گفت خب حالا دوباره حرکت کن (کل این جلسه همین آش و همین کاسه) رو به روم یه دختر دیگه هم سن و سالم میخواست تاکسی بگیره که باهم چسم تو چشم شدیم.. لبخند زدم، لبخند زد و تا اومدم حرکت کنم هم خندم گرفت هم فاز چص ناله ام turn on داشت میشد. همین گیر و دار اونم خندش گرفت و یه تاکسی اومد و سوار شد و منم پشت سرش حرکت کردم..

تقاطع نزدیک خونمون مربی گفت وایسم و ماشین و تحویلش بدم و بای‌بای

خرامان خرامان اومدم خیابونو بعد پیچیدم کوچه.. وسطای کوچه پیچیدم تو ی کوچه دیگه ( وقتی زور میزنی اسم کوچه ها رو نگی بچه ها تو مپ نزنن آدرس درارن😂😂) که دیدم جلوتر یه زوج نزدیک خونه دختره شدن و همو بوسیدن (بقول خودمون نوک زدن😂) دختره رفت سمت در ولی دوباره برگشت یه نوک بیشتر زد😂🥰

یسری اتفاقات ساده اینچنینی میتونه حال آدمو عوض و بهتر کنه و یادش بره ممکنه فردا امتحان ریاضی قبل قلموی 45 تومنی ویلی انگولکش کنه😂💔یا حتی اینکه صبحش ده بار نزدیک بود موتوری ها بخاطر حواس پرتی خوده آدم بیان تو دل و رودش🙄

قبل دیدن اون زوج میخواستم رایت لاگ بذارم و بعد دیدنشون مطمئن شدم باید بنویسم این پست رو چون ممکنه حال یکی تون رو بهتر کنه مثل خودم:) 

۷ ✉

آشوب۱۲〰️

...ادامه پست

بدون عنوان

جوری که همه درد میکشیم :))))

جوری که تو تنهایی هم جای اونا خودمون ب خودمون رحم نمیکنیم.. 

جوری که منتظریم تغییر کنه و گاهی از امید دست میکشیم

همونجاست که ما... 

که ما؟؟؟... 

۷ ✉
طراح قالب : عرفـــ ـــان انرژی میگیریم از بلاگ بیان