امروز دومین جلسه آموزش شهریم بود.. از دمه اموزشگاه پشت رول نشستم و با راهنمایی ها و حرف زدنای مربی سمت انقلاب و ولیعصر و بعد شاهپور.. رفتم
امروز تمرکز رو این بود که من یکم با کلاج دوست بشم و تو ترافیک و شلوغی و سربالایی و سرازیری محک بخورم..
انقلاب رو که رد کردم گفت بغل خیابون (شیب سربالایی داشت) پارک کنم. تا پارک کردم گفت خب حالا دوباره حرکت کن (کل این جلسه همین آش و همین کاسه) رو به روم یه دختر دیگه هم سن و سالم میخواست تاکسی بگیره که باهم چسم تو چشم شدیم.. لبخند زدم، لبخند زد و تا اومدم حرکت کنم هم خندم گرفت هم فاز چص ناله ام turn on داشت میشد. همین گیر و دار اونم خندش گرفت و یه تاکسی اومد و سوار شد و منم پشت سرش حرکت کردم..
تقاطع نزدیک خونمون مربی گفت وایسم و ماشین و تحویلش بدم و بایبای
خرامان خرامان اومدم خیابونو بعد پیچیدم کوچه.. وسطای کوچه پیچیدم تو ی کوچه دیگه ( وقتی زور میزنی اسم کوچه ها رو نگی بچه ها تو مپ نزنن آدرس درارن😂😂) که دیدم جلوتر یه زوج نزدیک خونه دختره شدن و همو بوسیدن (بقول خودمون نوک زدن😂) دختره رفت سمت در ولی دوباره برگشت یه نوک بیشتر زد😂🥰
یسری اتفاقات ساده اینچنینی میتونه حال آدمو عوض و بهتر کنه و یادش بره ممکنه فردا امتحان ریاضی قبل قلموی 45 تومنی ویلی انگولکش کنه😂💔یا حتی اینکه صبحش ده بار نزدیک بود موتوری ها بخاطر حواس پرتی خوده آدم بیان تو دل و رودش🙄
قبل دیدن اون زوج میخواستم رایت لاگ بذارم و بعد دیدنشون مطمئن شدم باید بنویسم این پست رو چون ممکنه حال یکی تون رو بهتر کنه مثل خودم:)